آرشا آرشا ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما

میمی بای بای!!!

میمی رفت میمی اگه(اخه) میمی اه اه میمی نه نه .... جمله هایی که منو آتیش زوده این روزا روز 5 شنبه 18 مهرماه بود. ساعت 6 بیدار شدی و شروع به شیر خوردن کردی تا ساعت 7:45 دقیق!!!!!!!!! تا ازت میگرفتم گریه که باید میمی بخورم و بخوابم... خورد و خمیر بودم که یهو از کوره در رفتم! چند روز قبل از عطاری صبر زرد گرفته بودم و تو خونه داشتم! شیر شبتو که قطع کرده بودم و تو طول روز هم زیاد وابستگی نداشتی به جز 3 وعده : خواب ظهر و خواب شب و صبح ساعت 6-7.... پریدم و به میمی صبر زرد زدم. تا لبت خورد گفتی اه اه و رفتی کنار بعدشم نخوابیدی. خدا رحم کرد که بابا ظهر میومد خونه و فرداش هم تعطیل بود! وگرنه من عمراااااا طاقت نمیاوردم! ظهر که بابا اومد ...
25 مهر 1392

آرشا در حال تحول!!!

قند عسلم، این روزا سرمون خیلیییییییی شلوغه و اصلااااااا وقت نمیکنم برات بنویسم الانم که یه فرصتی شده تو با بابایی رفتی پارک! و منم وقتو غنیمت دونستم. اول از همه عمو فواد بالاخره اومد ایران و همدیگرو دیدید!!!! برای بار اول که خونه مامانی دیدیش اول یه کم غریبی کردی اما خیلی سریع باهاش دوست شدی اونقدر که روز آخر از بغلش نمیومدی پایین تا برگردیم خونه!!! دورت بگردم که با اینکه عموتو ندیده بودی اما باهاش دوست شدی کلی از خارج مهمون اومده بود و همش مهمونی بازی بود البته خونه ما نیومدن ولی ما زیاد میرفتیم مهمونی! دخترخاله های بابا که از انگلیس اومدن و عمو که از نیوزلند اومد و پسر خاله بابا که از استرالیا و دایی بابا و خاندانش از آمریکا!!! ...
6 مهر 1392
1